در میزنم نظر به فقیر ندار کن رحمی به عبد پُر گُنَه توبهکار کن گر چه هزار توبه شکستم به دل مگیر امشب بیا قبول یکی از هزار کن این دفعه یا که پرده مکش بر گناه من یا اینکه نَفْس سرکِش من را مهار کن آهو شدیم تا ضامن آهو نظر کند ما را به تیر غمزهی سلطان شکار کن مؤمن بساز و آینهام را جلا بده من را ببخش و پاک ز گندم گوار کن در محضر رئوف به رأفت امید هست از من مرا بگیر و به عشقش دچار کن مثل بسنده در دل خشکم قدم گذار امشب خزان خانهی ما را بهار کن آب وضوی خویش به پای دلم بریز این چشم را ز مرحمتت چشمهسار کن دست مرا بگیر و به بالا ببر مرا بر خاک پای آل علی خاکسار کن مویم سپید گشته ولی دست خالیام یک گوشه چشم بر من در احتضار کن ردّم مکن به حقّ علی، حقّ فاطمه ما را ز شاهراه نجف وقف یار کن یک ماه مانده تا به محرّم، مرا بخر اهل یمین بساز و جدا از یسار کن اجبار کن مرا که گدای حرم شوم من را برای نوکریاش اختیار کن امشب بیا و دست زمین خورده را بگیر در کشتی نجات حسینات سوار کن گفتم: حسین، فاطمه ای جان حسین گفت از بیقراریاش همه را بیقرار کن ای شمر نحس از روی سینه بلندشو رحمی به حال سینهی تحت فشار کن در پیش فاطمه بدنش پشت و رو مکن کمتر ز پشت ضربه به گردن حساب کن * * * * سر را برید و از روی سینه بلند شد در قتلگاه گرم بگو و بخند شد