خدا هست و نه مانندی نه مثلی نه قرین دارد
173
9
- ذاکر: حسن عطایی
- سبک: شعر مدح
- موضوع: امیرالمؤمنین (ع)
- مناسبت: نیمه شعبان
- سال: 1402
(خدا هست و نه مانندی نه مثلی نه قرین دارد)۲
از ل را تا ابد را نقطه چیدند نقطه چین دارد
میان غبضهی خود اولین تا آخرین دارد
هزاران آسمان در آسمان دور از زمین دارد
خدا هم بی نهایت بیش از آن هم بیش از این دارد
ولی تنها در عالم یک امیر المومنین دارد
همیشه جامع الاضداد جنگ نار و نور است او
که نزدیک از رگ گردن و از اندیشه دور است او
شگفت است و شگرف است و شکوهی پر غرور است او
که هست او کس نمیداند ز بس صعب العبور است او
خدایی خلقت مولا
خدایا آفرین دارد
که عالم یک خدا و
یک امیرالمومنین دارد
علی ای شیر شیرافکرن
علی ای سیل بنیان کن
علی ای رود بی پایان
علی ای صد روییین تن
علی یعنی رجزهای سلحشوران مرد افکن
علی یعنی نمیدانم قلم یال و زبان الکن
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
بهشت ارزانی آن که اميرالمؤمنين دارد
قسم بر تیغ مرهم کش به رزمش مرحبا گفتند
همین که عبدود یک صد لافتی گفتند
ملائک وقت میدانش ز تفریح خدا گفتند
رها کردند عرش و گرد او یا مرتضی گفتند
رسول الله میبیند دلیری این چنین دارد
چه غم از آن همه لشگر، امیر المومنین دارد
میان رزم میبینی که تنها مرتضی میماند
چنان یک دشت رم میکرد تنها رد پا میماند
(علی آن گونه رد میشد که از هر کس دو تا میماند
علی آن گونه رد میشد که عزرائیل جا میماند)۲
خدا در عرش تصویر علی را روی زین دارد
پیمبر بوسه بر تیغ اميرالمؤمنين دارد
علی حبه الجنه قسیم نار و الجنه
وصی المصطفی حق حق حق حق
از ل را تا ابد را نقطه چیدند نقطه چین دارد
میان غبضهی خود اولین تا آخرین دارد
هزاران آسمان در آسمان دور از زمین دارد
خدا هم بی نهایت بیش از آن هم بیش از این دارد
ولی تنها در عالم یک امیر المومنین دارد
همیشه جامع الاضداد جنگ نار و نور است او
که نزدیک از رگ گردن و از اندیشه دور است او
شگفت است و شگرف است و شکوهی پر غرور است او
که هست او کس نمیداند ز بس صعب العبور است او
خدایی خلقت مولا
خدایا آفرین دارد
که عالم یک خدا و
یک امیرالمومنین دارد
علی ای شیر شیرافکرن
علی ای سیل بنیان کن
علی ای رود بی پایان
علی ای صد روییین تن
علی یعنی رجزهای سلحشوران مرد افکن
علی یعنی نمیدانم قلم یال و زبان الکن
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
بهشت ارزانی آن که اميرالمؤمنين دارد
قسم بر تیغ مرهم کش به رزمش مرحبا گفتند
همین که عبدود یک صد لافتی گفتند
ملائک وقت میدانش ز تفریح خدا گفتند
رها کردند عرش و گرد او یا مرتضی گفتند
رسول الله میبیند دلیری این چنین دارد
چه غم از آن همه لشگر، امیر المومنین دارد
میان رزم میبینی که تنها مرتضی میماند
چنان یک دشت رم میکرد تنها رد پا میماند
(علی آن گونه رد میشد که از هر کس دو تا میماند
علی آن گونه رد میشد که عزرائیل جا میماند)۲
خدا در عرش تصویر علی را روی زین دارد
پیمبر بوسه بر تیغ اميرالمؤمنين دارد
علی حبه الجنه قسیم نار و الجنه
وصی المصطفی حق حق حق حق
نظرات
نظری وجود ندارد !