انگار نه انگار

انگار نه انگار

[ علی اکبر حائری ]
کی میگه خنده‌ی تلخ مثل آبِ رو آتیشه
هی آب سرد می‌خورم جگرم خنک نمی‌شه 
بسوزه دنیایی که گریه‌ی سنگم درآورد
وقتی شکست با لگد تو مدینه بار شیشه

حرفی نمی‌زنه ولی دهن وا می‌کنن زخماش
به ما میگن همه چیز و که غم می‌باره پشت غم
که روز از نو درد از نو

خاموش شد آتیشِ در پس دل ما چی
زینب میگه اگه بره پیش خدا چی

انگار نه انگار که یه روز این خونه مادر داشت
آیینه تا که صورتش رو دید ترک برداشت
وقتی که پرپر زد همه گفتن مگه پر داشت
باز جای شکرش باقیه فاطمه دختر داشت

قنفذ و دیدم که می‌خنده از کنارم رد می‌شه 
دست و زانوی پهلون بلرزه خیلی بد می‌شه

زدن رفتن عجب داغی گذاشتن به دل حسن رفتن
گذاشتن رد خونش رو روی کفن رفتن

انگار نه انگار که یه روز این خونه مادر داشت
آیینه تا که صورتش رو دید ترک برداشت
وقتی که پرپر زد همه گفتن مگه پر داشت
باز جای شکرش باقیه فاطمه دختر داشت

نظرات