
الله الله به هیبتِ قاسم ماشاءالله به غیرت قاسم معرکه رو ریخت بههم اُبهت قاسم قدم آهسته برمیداره نزدیک شدن بهش خطر داره درخورِ شأنش مبارز نیست کسی سربهسرِ شیر نمیذاره خون حسن تو رگهاشه از چشم بد دور باشه جانم به این قد و بالا حرزِ فاطمه همراهشه جنگاوری از قبیله بنیهاشم نعره میزنه إنّی أنا القاسم الله الله نوادهی حیدر ماشاءالله زد به دل لشکر میزنه به قلب سپاه مثل علیاکبر مثل باباشه جوونمرده بگید هرکی فرار کرده برگرده کامش رو قاسم عسل کرده کربلا رو انگار که جمل کرده القصّه که بنیهاشم دونه به دونهشون شیرن پای حسین وسط باشه واسه حسین میمیرن جانم جانم به میوهی دل امام حسن