برخیزید، برخیزید، برخیزید وقت پیکار ابنُ الحسن شده کربلا عرصهی رزمِ خیبر شکن شده شور حسن میرود طبق دستور حسن کربلا پر شده از نور حسن جان به شیرِ سلحشوره حسن حَیّ علی خیرالعمل زنده شده یاد جمل قاسم از عشق دم زده الموتَ اَحلی مِن عسل هَیهات مِنَ الذله... **** میخواند، میخواند، میخواند حق علی و علیٌ مَعَ الحق است شمشیرش مثل طوفان بلای جان ازرق است یا فاطمه، این یدُاللهَ فوقَ اَیدیهمه دست حق یاور دست قاسمه گفته جانم به او ماه علقمه با علم مرتضوی غیرت سرخ علوی پا به فرار از رجزش لشکرِ نحسِ اموی هَیهات مِنَ الذله... **** واویلا، واویلا، واویلا از غم تازه داماد کربلا میبارد جای گل سرش سنگ و نیزهها آیینه شد زنده یاد حجوم مدینه شد وارث سیلی و زخم سینه شد پَر کشید و سپس بیقرینه شد چه کربلا چه پر بلا رفته سرش به نیزهها موی پریشان ز غمش تازه عروس خیمهها هَیهات مِنَ الذله...