آفریده شدم برای علی
4149
27
- ذاکر: حمید علیمی
- سبک: شعر مدح
- موضوع: امیرالمؤمنین (ع)
- مناسبت: ولادت امام حسن علیه السلام
- سال: 1403
آفریده شدم برای علی
تا بیفتم، به دست و پای علی
این صدای علی، صدای خداست
یا صدای خدا، صدای علی است
صد هزار آفتاب میریزد
از تکان خوردن قبای علی
جانمان که چه ارزشی دارد
جان پیغمبران، فدای علی
علی علی علی...
دست مولا و چادر زهرا
دست ما و نخ عبای علی
بچهها مان اگر بزرگ شدن
همه قربان بچههای علی
علی یا علی...
علی قاهرالعدو
علی والی الولی
علی است عاشق حسین
حسین عاشق علی
در دل خیمه، گل یاسمنی داشت حسین
طفل لب تشنهی شیرین سخنی داشت حسین
کاش مانند برادر، حرمی داشت حسن
کاش مانند برادر، کفنی داشت حسین
هر دو نورند، تفاوت سر همسر دارند
بد زنی داشت حسن، شیرزنی داشت حسین
سر به زانوی برادر حسن آخر جان داد
کاش بالای سر خود، حسنی داشت حسین
از مادر و پدر، تو به من مهربانتری
دورت بگردم اینهمه در فکر نوکری
کج میروم ولی تو به رویم نمیزنی
من مطمعنم آبرویم را نمیبری
ای منحصر به فرد ترین پادشاه خلق
نوکر برای سود و زیانت نمیخری
پیش تو خوش گذشته به من، اینقدر که حال
من را رها کنی، نروم جای دیگری
سفید شد همه گیسوش یکی یکی
عروس فاطمه را پیر کرد آب فرات
همان که آبرویت را، ز گریهاش داری
سه شعبه در گلویش گیر کرد، آب فرات
بوریا بود بهانه، بدنش جمع شود
تا بیفتم، به دست و پای علی
این صدای علی، صدای خداست
یا صدای خدا، صدای علی است
صد هزار آفتاب میریزد
از تکان خوردن قبای علی
جانمان که چه ارزشی دارد
جان پیغمبران، فدای علی
علی علی علی...
دست مولا و چادر زهرا
دست ما و نخ عبای علی
بچهها مان اگر بزرگ شدن
همه قربان بچههای علی
علی یا علی...
علی قاهرالعدو
علی والی الولی
علی است عاشق حسین
حسین عاشق علی
در دل خیمه، گل یاسمنی داشت حسین
طفل لب تشنهی شیرین سخنی داشت حسین
کاش مانند برادر، حرمی داشت حسن
کاش مانند برادر، کفنی داشت حسین
هر دو نورند، تفاوت سر همسر دارند
بد زنی داشت حسن، شیرزنی داشت حسین
سر به زانوی برادر حسن آخر جان داد
کاش بالای سر خود، حسنی داشت حسین
از مادر و پدر، تو به من مهربانتری
دورت بگردم اینهمه در فکر نوکری
کج میروم ولی تو به رویم نمیزنی
من مطمعنم آبرویم را نمیبری
ای منحصر به فرد ترین پادشاه خلق
نوکر برای سود و زیانت نمیخری
پیش تو خوش گذشته به من، اینقدر که حال
من را رها کنی، نروم جای دیگری
سفید شد همه گیسوش یکی یکی
عروس فاطمه را پیر کرد آب فرات
همان که آبرویت را، ز گریهاش داری
سه شعبه در گلویش گیر کرد، آب فرات
بوریا بود بهانه، بدنش جمع شود
نظرات
نظری وجود ندارد !