گر دست ندارم مولا، مشک است و من و دندانم در پای تو بیم از جان نیست، سرحلقهی جانبازانم تو چشمهی عشقی مولا، دنیا به تو مولا تشنهست در خیمه عطش میتازد، جان تشنه و دریا تشنهست هر چند که میبارد تیغ، دل غرق تمنا تشنهست تا رسم وفا آموزم، در عهد تو جان افشانم در پای تو بیم از جان نیست، سرحلقهی جانبازانم (گر دست ندارم مولا، مشک است و من و دندانم در پای تو بیم از جان نیست، سرحلقهی جانبازانم) مردان حسینی هستند، تا ظلمی و مظلومی هست یاران خمینی هستند هر گوشه که محرومی هست گردان ابالفضلی هست، تا تشنه معصومی هست رزمندهی مرز عشقم، تا هست به پیکر جانم در پای تو بیم از جان نیست سرحلقهی جانبازانم گر دست ندارم مولا، مشک است و من و دندانم در پای تو بیم از جان نیست، سرحلقه جانبازانم هر روز چو عاشوراییست، شیدایی و ایمان خواهد میدان وفا بسیار است، گاهی دل و گه جان خواهد عشق است و خلوصی همچون لبخند شهیدان خواهد سقایی و سرداری را فرقی ننهد ایمانم در پای تو بیم از جان نیست سرحلقهی جانبازانم (گر دست ندارم مولا، مشک است و من و دندانم در پای تو بیم از جان نیست، سرحلقهی جانبازانم)