گاه گاهی نگاه، ما را بس بوسهای گاه گاه، ما را بس گرچه از دست یار ممکن نیست، جِگَری رو به راه ما را بس ما گره در گره شدیم امّا، لطف زلفی سیاه ما را بس رو به چشمش نماز خود خواندیم، و همین اشتباه ما را بس تا به کویش نرفته ایم افسوس، ولی این شوق راه ما را بس دربساطم نبود غیر از آه، وهمین نصفِ آه ما را بس مرقدی با دو گنبد زردش، خاکِ آن بارِگاه ما را بس یک ضریح و دو قبله و دو امام، یک حرم با دو شاه ما را بس به ضریحش نشد اگر برسیم، کنج آن سرپناه ما را بس ما حسینی شدیم شکرِ خدا کاظمینی شدیم شکر خدا زلف ما را به بادها دادند،لطف خود را به یادها دادند تا گرههای کار من دیدند،به لبم یا جوادها دادند تا که بُردیم نام او دیدیم، رونقی بر کِسادها دادند تا از این خانه ما جدا نشویم، به لبم واِن یَکادها دادند نان خود را دوباره بخشیدند، از سر ما زیادها دادند نا مراد آمدیم اما باز، قبل گفتن مرادها دادند مثل باران شدند رحمت را، بر تمام بِلاد ها دادند خط کشیدند روی بدها و، باز هم امتدادها دادند حرفهای نگفته آوردم، تا به دستم مِدادها دادند هِی نوشتیم نامه ادرکنی، یا جواد الائمه ادرکنی ای مبارک ترین سلام رضا آفتاب علی الدوام رضا سبزی مسجدالنّبی علی کعبهی مسجدالحرام رضا نهمین رکعت رسول خدا اولین اشهدالسّلام رضا امتداد همیشهی زهرا شرف الشّمس مستدام رضا سجدهی شکر فاطمه این است برکتهای خاص و عام رضا آمدی و به عشق تو خواندند بچّهها را همه غلامِ رضا دم باب الجواد هر که رسید میشود جبرئیل بام رضا باز هم آمده است امام حسن باز هم آمده امام رضا گوئیا جمع یاس و یاسمن است بین آغوش فاطمه حسن است آخرین مرتضای راه حسین سومین جلوه از نگاه حسین تو علی هستی و عجب هم نیست خیره باشد به تو نگاه حسین صبر باید کند خدا برسی تا که کامل کنی سپاه حسین گفت در گوش تو پدر اذان و خدا گفت حیّ علی الفلاح حسین با تو شیرین شده است عمر رباب با تو زیبا شده است ماه حسین مادرت در خیال خود میگفت بشوی کاش تکیه گاه حسین تا که رفتی به کربلا گفتند شیر آمد به رزمگاه حسین آنقدر خشک شد لبت دیدند رو زدنهای گاه گاه حسین حرمله کاشکی زمان میداد سیر بیند تو را نگاه حسین به گمان سه شعبه آتش بود سوخت در بین سینه آه حسین پیش تو روی زانویش میزد مادری پشت خیمه گاه حسین بین گودال نه ز شرم رباب پشت خیمه است قتله گاه حسین ***** سالگردی نیست این میلاد را شمع را از نیمه قامت بشکند ای مطلع ناتمام هستی تو قیمت عمر را شکستی شش ماه به غربت رسیدی بر قلهی معرفت نشستی حلقوم عطش سپر نمودی بر تیر ره فرار بستی از حملهی دشمنان چه باک است سرباز دلاورم تو هستی