چرا این خاک بی آب و علف انقدر خوش روزیست

چرا این خاک بی آب و علف انقدر خوش روزیست

[ سایر ذاکرین ]
چرا این خاک بی‌آب و علف ان‌قدر خوش روزی‌ست
چقدر این آفتاب نینوا سرگرم دل‌سوزی‌ست

بمیرم مادرت یک عمر با آن زخم پهلو زیست
عرب را نیزه در پهلو شکستن رسم پیروزی‌ست

شکستند نیزه‌هاشان را به پهلوی عزیزانت

شهیدی که تمام هستی‌اش را وقف قرآن کرد
ته گودال چندین یهودی را مسلمان کرد

سنان دیر آمد امّا موقع افطار جبران کرد
به جای نان و خرما نیزه‌اش را خرج مهمان کرد

پذیرایی نکن با نیزه از لب‌های مهمانت
                       * * * *
(دو خط احکام یادش بده، اسلام یادش بده 
که بدونه تشنه‌لب سر نبره) 

حسین ... 
(صلی الله علیک یا اباعبدالله) ۴
                      * * * *
هر کسی حال و روزتو بدونه گریه می‌کنه 
مرد همونه که برات زنونه گریه می‌کنه 

چند شبه که زینبت شبونه گریه می‌کنه 
سر تو رو نیزه‌ها می‌بینه گریه می‌کنه 

هر دفعه که دلم برات می‌گیره حسین
می‌شینم و نگاه به دخترات می‌کنم 

من بمیرم برای لب خشک تو
خواب می‌بینم به شمر التماس می‌کنم

(خواهش می‌کنم 
برید کنار من خودم خاکش می‌کنم 
منّت می‌کشم 
خاکش کنم، نفس راحت می‌کشم) 

هیچ‌کسی اندازه‌ی من باهات خاطره نداشت
هیچ‌کی اندازه‌ی تو برام دلهره نداشت

طاقت کهنه خنجر و رگ حنجره نداشت
صدام می‌زدی ولی صدات جوهره نداشت

به جای مادر روضه برات خوندمو
لالایی واسه بچه‌هات خوندمو

نیزه گرفته بود راه حلق تو رو
حرفتو از اشاره‌ی چشات خوندمو 
                      * * * *
بمیره مادرت 
تعارفی شده چرا بریدن سرت 
چرا توجّهی نمی‌کنن به خواهرت 
بمیره مادرت 

عجب بساطیه
انگاری اعضای تنت صلواتیه
شاهی ولی دفن تو با چندتا دهاتیه

حسین نهرت کردن 
سر پیری یه سفر اومدی زهرت کردن 
سر بریده از قفا راهیِ شهرت کردن 

گودالِ امام 
اسب‌ها سیرآب و عطشانِ امام 

خوش‌حالِ سنان 
همه گریه می‌کنن ...

حسین ...

نظرات