وصف برخوبان رسید

وصف برخوبان رسید

[ محمدحسین پویانفر ]
وصل بر خوبان رسید آه و گرفتاری به ما
می‌رسید ای کاش، گاهی وقت دیداری به ما

مال بد را بیخ ریش صاحبش انداختند
کِی می‌اندازد نگاهش را خریداری به ما

دلبریِ وقت  گدایی، دلشکسته بودن است
تا بیفتد نیمه‌ی شب، راه دلداری به ما

عیب چشم پُر خطا را، اشک ما پوشانده است
چون گنهکاریم، می‌آید فقط زاری به ما

هر طرف رفتیم، اما مجلست کم آمدیم
خُب کم آوردیم آقاجان، بده یاری به ما

سفره را انداختی، ما زیر و رویش کرده‌ایم
یوسف زهرا نداری پس چرا کاری به ما

ای که خون چشمت از، پرونده‌ی سنگین ماست
بی وفا هستیم اما، تو وفاداری به ما

آبروی رفته‌ی ما را، بده دست علی
از نجف، مولا توجه کرده مقداری به ما

هر غروبی یاد آن ارباب عطشان کرده‌ایم
زهر شد از غربتش، انگار افطاری به ما

آخرش با نوکری و خاکبوسی درش
می‌رساند دختر او، تاج درباری به ما

آن سه ساله، درد پهلو را تحمل کرد و گفت
کِی رسانَد چکمه‌های زجر، آزاری به ما

این سحر، مویی ندارم که ببافم پیش تو
خورده چنگ مردمان کوچه بازاری به ما

من سه ساله هستم اما، چون زن صدساله‌ام
طعنه‌های بد زدند اینبار، بسیاری به ما

نظرات