و من با مردم دنیا چه کاری داشتم ای که گفتی فمن یمت یرنی جان فدای کلام دلجویت کاش روزی هزار مرتبه من مُردمی تا بدیدمی رویت اندر لهدم نکیر و منکر دیدند اعضای گنه کار مرا بوسیدند دیدند محبت علی در دل ماست از آمدن خویش خجل گردیدند چون نامهی جُرم ما به هم پیچیدند بُردند به میزان عمل سنجیدند بیش از همه کس گناه ما بود ولی مارا به محبت علی بخشیدند **** خدا کند که نبیند مراکسی جز تو شبی که پیش تو باشم چه جای اغیار است هزار چشمه ز چشم تو معجزه جاری (هزار مرتبه دیدم چه جای انکار است)۲ در این حرم که همه شب پر است از خورشید تمام سال شب قدر گرمِ تکرار است در این حرم که پر است از کبوترانِ دعا قنوتهای پر از یا کریم بسیار است در این حرم که همه هفت آسمان جمعاند به پرچمش دل روحالامین گرفتار است در این حرم که صفا بخش خانه دلها در این حرم که شفا بخش هرچه بیمار است در این حرم که سر از آسمان در آورده کسی که صورت او روی خشت دیوار است در این حرم که ضریحش اگر چه از فولاد لطیف تر ز همه ابرهای پر بار است در این حرم که، وزیر و وکیل رشک برند به آن شهید که از خادمان دربار است در این حرم که جلال لباس دربانی همیشه حسرت هرچه امیر و سردار است در این حرم، که خدارا به چشم دل دیدم در این حرم که پر از وعدههای دیدار است در این حرم که بهشت است آرزومندش در این حرم که خدا در کنار زوار است در این حرم که ندا میدهند ای زائر غمین نباش، خدای بزرگ غفار است به هر سلام، هزاران جواب نورانی که از کرامت چشمان حضرت یار است عجب حدیث شریفی به خاطرم آمد که از زلال جوادالائمه سرشار است به زائرانِ تو لبخند میزند، زهرا رضای فاطمه، عین رضای دادار است شبیه حلقهی در بود بوسهی آخر مگر دل من ازین حلقه دست بردار است سلام، آه، هوا باز سرد و بارانی سلام، آه، خداحافظی چه دشوار است نسیم مرحمت فکلالحسین وزید که گریه تنها، بر جد ما سزاوار است و از گلوی بریده به دخترش فرمود غمین مباش، شما را خدا نگهدار است **** با زبان زینبی شَه آنچه گفت با حسینی گوش، زینب میشنفت دلت جای سر شه بود یا بر روی خاکستر به تشت سر شه یا قلب مذاب تو پروانه صفت چشم بر او دوخته بودم آنگه که خبردار شدم سوخته بودم خاکستر جسمم به سر شمع فرو ریخت (این بود وفایی که من آموخته بودم)۲ **** خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است تا کوی یار هست به صحرا چه حاجت است از نو رسیدگان خرابات نیستیم خشتیم و پا شکستهی میخانهایم ما عشاق را به تیغ زبان گرم میکنیم شمعیم و تازیانهی پروانهایم ما عمریست حلقهی در میخانهایم ما چون حلقه در تصرف پیمانهایم ما بیا ساقیا جام دیگر بده از آن مِی مرا کام دیگر بده از آن مِی که چون ریزمش در گلو ز جان برکشم بانگ و آوای او