
موج بر سر بزند بین عزای لب تو آب لب تشنه نشستهس به پای لب تو معجزه آب حیاتیس که در روضهی توس کعجزه آب فرات استو عصای لب تو گفت باران که تلذی لبت مارا کشت گفت زمزم که وجودم فدای لب تو در قنوتش پدرت بر تو توسل میکرد بود انگار که محتاج دعای لب تو آه از حرمله، نگذاشت زبان باز کنی که فقط نام حسین است سزای لب تو مادرت خاک به سر ریخت، به خاک افتادی پدرت آب شد از شرمو حیای لب تو ***