
مرو که کوچه برای پرت خطر دارد مرو که رد شدن امروز دردسر دارد مگر نگفت خداوند خلقتت حتّی برای صورت تو برگ گل ضرر دارد گمان نمیکنم این مرد بیحیا این جا بدون حادثه دست از سر تو بر دارد زِ روی پوشیه زد، تازه این چنین شدهای که چشمهات فقط دید مختصر دارد نوشتهاند که پیشانیات به جایی خورد خلاصه ضربۀ بد این چنین اثر دارد بزرگ بانوی این شهر باورت میشد زِ خاک کوچه حَسن گوشواره بردارد شاعر: علی اکبر لطیفیان ***