شب آه و گریه و شب هق هق بارونه

شب آه و گریه و شب هق هق بارونه

[ مهدی اکبری ]
شب آه و گریه و شب هق هق بارونه
سر مرتضی شکسته و دل همه خونه

رنگ صورتش شده مثل غروب خورشید و
جبرئیل توی آسمون داره روضشو می‌خونه

امشب توی دل بچّه‌ها شده غوغا
افتاده توی بستر غریبونه مولا
(می‌ره با روی خونین زیارت زهرا)۲

سی سال هرشب مرگش رو خواست از خدا 
امّا امشب شد حیدر شد حاجت روا
(تهدّمت والله ارکان الهدی)۲

لحظه‌ی وداع شده ولی انگاری معلومه
که دلش پر از تلاطمه با اینکه آرومه

افتاده یاد وصیّت و سفارش زهرا 
که می‌گفت: حسینِ من توی کربلا مظلومه

می‌گفت که: زخمی تیر و نیزه‌ها می‌شه
می‌گفت: اسیر درد و غم و بلا می‌شه
می‌گفت: جلوی چشام سرش جدا می‌شه

جسمش بی سر، روی خاک کربلا
ارباً اربا، عریان، زیر دست و پا
(تهدّمت والله ارکان الهدی)۲

نظرات