سر و برد خنجر و برد

سر و برد خنجر و برد

[ محمد امینی ]
سَر و برد خنجرو برد
چشم دلش سیر نشد

از حرم معجرو برد
چشم دلش سیر نشد

چشم دلش سیر نشد دوباره اومد
پیاده رفت از گودال، سواره اومد
****
مادر، میاد یادت موهاتو شونه می‌کردم
حالا موی پریشونت شده دردم

کی مثل خواهرت داغِ برادر دید
کی مثل من تن بچه‌اش  رو بی‌سر دید

نظرات