خطبه نگو بگو طوفانه

خطبه نگو بگو طوفانه

[ مسعود پیرایش ]
خطبه نگو بگو طوفانه
زمین لرزان و زبان حیرانه
علی فاروق و عقیله هم فرقانه
حجابش نوره، لسانش رعده
چه آبرویی برد از پسر مرجانه 

زن اما مردآفرینِ دنیا زینب
یقیناً داری علم لَدُن یا زینب
علی بر دُلدُل سوار و تو بر ناقه
بزن فریاد و بگو اَنَا بنتُ الحیدر 

نورِ مکتب، دین و مذهب
اصلِ مطلب، زینب زینب
از حیرت ماه می‌گفت با آه
سبحان الله زینب زینب

زینب زینب...

****

سخن‌گذار، سخنور زینب
دلاور زینب و محشر زینب
نگو جامانده بگو پیغمبر زینب
قدم‌ها ساکن، نفس‌ها محبوس
به منبر رفته دوباره حیدر زینب

چنین روحی را چه پهلوانی دارد
اباعبدالله چه عاشقانی دارد

پس از چهل منزل اِلّا جمیلا گفته
بنازم بنتِ علی به بابایش رفته

عیسی مریم، حوا آدم 
میگن عالَم زینب زینب
ریگ صحرا، موج دریا
میگه دنیا زینب زینب

زینب زینب...

نظرات