
جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر درِ خیمه رسانم (پسر بزرگ کردم سر پیری عصای دست من باشی نمیتونم باور کنم پیشِ نگاهم ارباً اربا شی)۲ پاشو صدای خندهها داره میره بالا بلندشو تا باهم بریم به خیمهها بابا (نمونده زانو برگردم)۲ نمونده طاقت بنشینم روی عبای پیغمر (دارم تنت رو میچینم)۳ قرار نبود که آفت به باغ ما بزند پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند حسین وای وای وای...