
بىخانه زیر سایهی دیوار خوشتر است دیوانه بین کوچه و بازار خوشتر است از هر چه بگذرم سخن یار خوشتر است یعنى کلام حیدر کرّار خوشتر است: من عاشق محمدم و جار میزنم در باطنِ سکوت، عذاب است شک نکن حرف حساب حرف حساب است شک نکن دنیاى بىرسول خراب است شک نکن این حرف نیست، چند کتاب است شک نکن من عاشق محمدم و جار میزنم عبد محمدیم اگر، نوش جانمان پیوند خوردهایم به دریاى بیکران فریاد میزند جگرم وقت هر اذان اى اهل عرش، اهل زمین، اهل آسمان: من عاشق محمدم و جار میزنم باید به جاى آه کشیدن دوا نوشت یا ایّها الرسول، به جاى دعا نوشت باید همیشه بعد نبى، آل را نوشت معراج هم که رفت در آنجا خدا نوشت: من عاشق محمدم و جار می زنم جبریل را فرشته نگو نوکرش بگو یا نه غلام حلقه به گوشِ درش بگو بالاتر از همه است، نه بالاترش بگو جانِ نفَس نفَس زدنِ دخترش، بگو: من عاشق محمدم و جار می زنم دو نیم میکند تن هتّاک را على ما هم سپردهایم به شیر خدا، على فریاد میزنم صد و دَه بار یا على یا مظهر العجائب و یا مرتضى على: من عاشق محمدم و جار می زنم بالاتر است از همهی مردم زمین هر آن کسى که با صلوات است همنشین لحظه به لحظه با نفس اُمّ مومنین فریاد میزند جگر من فقط همین: من عاشق محمدم و جار میزنم یزدان نوشت، حیدر کرّار هم نوشت دست شکسته، دست گرفتار هم نوشت زهرا میان آن در و دیوار هم نوشت با خون خویش بر نوک مسمار هم نوشت: من عاشقم محمدم و جار میزنم **** دری که بوسهگه انبیاء عظمی شد چگونه بود که با ضربهی لگد وا شد؟ به جای دسته گل جای احترام و سلام شرار قسمت آن خانهی معلّی شد مقابل نفَس بانوی عفیفِ علی صدای عربدهی یک غریبه برپا شد آی سینهزنان! فاطمه زمین افتاد کمک دهید که در بین کوچه دعوا شد