
ای محمد ای رسول بهترین کردارها حُسن خلقت شهره در اخلاقها، رفتارها در بیانت بند میآید زبان ناطقان قامت مدحت کجا و خلعت گفتارها بال رفتن تا حریمت را ندارد این قلم قاب قوسینت کجا و مرغک پندارها طفل ابجد خوان تو سلمان سیصد ساله است استوار مکتب ایثار تو عمارها تا نفس داریم و تا خورشید می تابد به خاک دل به عشق بی زوالت می کند اقرارها پای بوسی تو عزت داده ما را اینچنین گل نباشد کس نمیآید سراغ خارها کی رود از خاطرم یادت که در روز ازل کندهاند اسم تو را بر سنگ دل حجّارها داغ تو در سینۀ ما هست چون خاک تواییم لاله کی روییده در آغوش شورهزارها گل که منصوب تو گردد رنگ و بویش میدهند شاهد حرفم گلاب و شیشۀ عطارها وقت رزمت آنچنانی که میان کارزار رو به تو آرند وقت خستگی کرّارها ای که با خون دلت پروردهایی اسلام را چشم وا کن که نهالت داده اکنون بارها سنگ میخوردی و میگفتی که ایمان آورید کس ندیده از رسولی اینچنین ایثارها با عیادت از کسی که بارها آزردهات روح ایمان را دمیدی بر دل بیمارها خم به ابرویت نیاوردی در این بیست و سه سال بر سرت گرچه بلا بارید چون رگبارها رفتی و داغ تو پشت دین رحمت را شکست جان به لب شد از غمت، شهرت مدینه، بارها تا که چشمت بسته شدهای قافله سالار عشق رم نمودند عدهای و پاره شد افسارها آنقدر گویم پس از تو میخ در هم خون گریست نالهها برخواست بعدت از در و دیوارها ***