
آه نفسای آخرم نگران و مضطرم که مدینه بعد من پر از غمه میمونن غریب علی و فاطمه ای وای یادشون میره مردم همه حرفا که گفتم تو غدیر خم کاشکی این بیست و سه سال زحمت من هدر نره میون آتیش و دود فاطمه پشت در نره واویلا خدانگهدار زهرا تو مدینه دوشنبهی سیاه سیلی میخوره تو کوچه بیگناه حیدر بگه دردشو با کی داغ کوچه و اشک و چادر خاکی حمله میکنن به سمت بیت بضعة الرسول خونهای که ملک الموت میگیره اذن دخول موقع شهادتین روی سینمه حسین یاد کربلا و خندههای شمر روی سینهی حسین پای شمر دلخون روضه میخونم امشب ناله میزنم ای وای از دل زینب با دوازده ضربه از قفا سرش جدا میشه بدون غسل و کفن تنش رو خارها میشه چه بلا ها که قراره سر دخترم بیاد کاروان اسرا و مجلس ابن زیاد