
در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را خونین مکن جان پدر چشم تَرَت را فردا همینکه جمع کردی بسترم را آماده کن کمکم عزیزم بسترت را آماده کن از آن کفنها دومین را بیرون بیاور یادگار مادرت را بگذار روی سینهام باشد حسینت بگذار بر قلبم حسن را، دخترت را بگذار با طفلان تو قدری بسوزم حالا بگویم حرفهای آخرت را زاری مکن بر حال من با حال و روزت خاکی مکن دنبال بابا معجرت را تو بار شیشه داری و میترسم از تو خیلی مواظب باش طفل دیگرت را وقتی که میریزند هیزم روی هیزم وقتی که میسوزاند آتش سنگرت را بابا حواست باشد آنجا مُحسنت را بابا مواظب باش پشتِ در سرت را ای کاش میشد روضهی بازو نباشد وقتی علی میشوید آهسته پَرَت را این جملهی آخر عزیزم با حسین است با خود مَبَر در قتلگه انگشترت را دست مادرم تو دستم رنگ صورتم پریده آخه دیدم سر کوچه دومی یهو رسیده جلوی چشمای خیسم برگه رو یهو کشیده جلوی چشمای مادر پاره کرده و دریده یه نگاه به مادرم کرد دستش رو آورده بالا مادرم یهو زمین خورد داد زدم کجایی بابا