
امشب، کنارمی، تو خیمه فردا، روی نیزه، مقابلِ منی باید، دَمِ غروب و گودال وقتی، که داری دست و پا، میزنی تو خیمه، که نشستم، حسین تو فکرِ، تو من هستم، حسین پیرهنی که مادر دوخته بود گذاشتم، دَمِ دستم، حسین میکُشنت، با لبِ تشنه، بیگناه میکُشنت، فردا غروب، تو قتلگاه (آه، برادر، جان، حسین)4 *** امشب، میدونی بیقرارم امشب، میدونی که دلواپسم فردا، میری به زیرِ مَرکب وقتی، میونِ قتلگاه میرسم میبینی، که ندارم مَعجری میبینم، که نداری سَری میبینی، که بی گوشوارمو میبینم که بی انگشتری وقتی حسین، خیمه هات، توی آتیشه دعوا سرِ، غارتِ پیرهنت میشه (آه، برادر، جان، حسین)4 *** امشب، نمیدونم یه لحظه اشکام منو تا صبح امونم میده فردا، سرِ بُریدتو شِمر، رو دست میگیره و نشونم میده اینا که، با ماها دشمنن به فکرِ غارت و کُشتنن سه سالتو بیشتر از همه میونِ اسیرا میزنن بسته میشه، دستِ رقیه با طناب منتظرِ، زینبِ مجلسِ شراب (آه، برادر، جان، حسین)4 ***