کاش پیرهن من غارت دشمن باشد

کاش پیرهن من غارت دشمن باشد

[ امین قدیم ]
کاش پیرهن من غارت دشمن باشد
خیزران جای لبت روی لب من باشد
کاش در کوفه خمیده بشود قربانی
تا کند زود از حرمت بلا گردانی

بالای بام از دور می‌بینم
از اولین غم تا به آخر را
بر اشک هایم کاش می‌دیدی
این صحنه های گریه

از دور می‌بینم که از دور می‌آیی
اهل و عیالت حالشان خوب است
دارد رباب از ذوق می‌خندد 
دید اولین دندان اصغر را
دارد سکینه آب می‌ننوشد
از آب و اهل خیمه گاهت هم سیراب
بعدش هم دعا کردندن
در لشکرت سقای لشکر را

این دلخوشی هارا نگیر از خود
با آمدن در سرزمینی شوم
از خیر کوفه بگذر و برگرد
از اهل خیمه دور کن شر را

دلشوره می‌اید سراغ من
با دیدن چشم حرامی‌ها
حالا که می‌ایی نیاور 
همراه خود ناموس حیدر را

خسته ای و ناامید
خسته ای و پر تدبیر
تکیه داده است به دیوار غریب
دور از خانه و از اهل و عیال
زیر لب می‌گویم
بامدادم نرسیدم به همه اجدادم
که اگر خار به پایی برود یا مویی از سری کم بشود
همه تقصیر من است نامه را من دادم

لیک آواره شده دست هایش بسته
بدنش در کوچه بچه هایش وسط جمعیت
سرش از مو گره خورده به در
مرد بیچاره شده به تو می‌داد سلام
با لبی پاره شده

نظرات