پدر فدای سر نورانی‌ات

پدر فدای سر نورانی‌ات

[ حمید دادوندی ]
پدر فدای سر نورانی‌ات 
سنگ جفا که زد به پیشانی‌ات

عمّه بیا گمشده پیدا شده
کنج خرابه شب یلدا شده 

مولاتی یا رقیه...

یا رقیه...

کی به پیشانی تو سنگ زده؟
کی زِ خون بر رخ تو رنگ زده؟

سر پُرشور تو، در نزد که بود؟
کی لب لعل تو را، کرده کبود؟

مولاتی یا رقیه...

ای آرزوی گمشده، پیدا شدی و من
دست از جهان و هر چه در آن است می‌کِشم

سیلی گرفت قوّت بیناییِ مرا
من تا شناسمت، به رُخَت دست می‌کِشم

هر کس غمم شنید، غم خود زِ یاد بُرد
بر زاری‌ام زِ دیده دل زار گریه کرد

هر گاه کودک تو به دیوار سر گذاشت
بر حال او، دل در و دیوار گریه کرد

یا رقیه...

نظرات