زهرا جلال پروردگار، زهرا عزّت و جاه و وقار

زهرا جلال پروردگار، زهرا عزّت و جاه و وقار

[ سید امیر حسینی ]
زهرا جلال پرودگار، زهرا عزّت و جاه و وقار 
اومد فاطمه توی میدون، اومد حقیقتِ ذوالفقار 

ذوالفقار مرتضی چادرو به سر می‌کنه 
واژه واژه مادرم کار محشر می‌کنه
 
توی اوج خطبه‌هاش مدح حیدر می‌کنه 
منسوس ذات خدا حیدر است 

حیدر چون که نفس پیغمبر است 
تنها اوست که ساقیِ کوثر است 

إعلموا أنّی فاطمه...

زهرا پشت و پناهِ علی، زهرا یکّه سپاهِ علی 
اومد ملیکه‌ی عالمین، فرمود که پادشاهه علی 

هر واژه کلامش تندیس نور محضه 
می‌خونه خطبه بانو مسجد داره می‌لرزه 
در مِدحتِ مرتضی می‌خونه لحظه لحظه 

مرتضی لیث موحّدین است
قائدِ الغر مُحجلین است 
تنها او امیر‌المومنین است 

إعلموا أنّی فاطمه...

افتاد پشت و پناهِ علی، افتاد تو کوچه ماهِ علی 
افتاد ملیکه‌ی عالمین، بالا بره تا آهِ علی 

زیر پا میشه لگد چادر عزّ و شرف 
زخمی میشه روی خاک شوکتِ دُرّ نجف 
می‌زنن زهرا رو تو کوچه‌ها از هر طرف 

افتاد از رکاب عرشی نگین 
مخصوصِ به امیرالمومنین 
تو کوچه فاطمه نقش زمین 

حیدر امیر‌المومنین است...

نظرات