ری همان شهر دوست داشتنی ست
4270
28
- ذاکر: حاج حسین سازور
- سبک: شعر مدح
- موضوع: ميلاد حضرت عبدالعظيم حسني (ع)
- مناسبت: ميلاد حضرت عبدالعظيم حسني عليه السلام
- سال: 1401
ری همان شهر دوست داشتنیست
که کَرَمخانهی خدا شده است
و به یمن ترنم قَدَمت
شهر اولاد مجتبی شده است
بین آغوش مهربان توام
از همان خردسالیام آقا
دانه دادی و جَلد مِهرت شد
دل حالی به حالیام آقا
مثل خورشید روشنی بخشیم
تا که در سایهی حرم هستیم
غم نداریم، حالمان خوب است
تا که همسایهی حرم هستیم
ای ولی نعمت اهالیِ ری
دِین تو تا ابد به گردن ماست
کربلایی شدیم در صحنت
حَرَمت شاهراه کرب و بلاست
زیر پای زائران اینجا
بالهای ملائکه پهن است
عطر ناب حضور جبرائیل
پخش در گوشه گوشهی صحن است
پیش چشم طلایی گنبد
ماه و خورشید رنگ میبازند
معجزه در حرم فراوان است
خادمان تو اهل اعجازند
گوئیا جبرئیل و فطرس را
روبروی ضریح میبینم
دست بر سینه کنج ایوانت
خضر را با مسیح میبینم
قلبهای فراری از همه جا
در پِیات عاشقانه میآیند
حَرمت پاتوق بهشتیهاست
رندها پا برهنه میآیند
معدن رحمتی و مدتهاست
از نسیم کرامتت مستیم
حکمتی دارد اینکه در حَرَمت
دائماً یاد کربلا هستیم
دست ما نیست مدح میگوییم
ناخودآگاه روضه میخوانیم
خودِ تو خواستی چنین بشود
سِرّ این قصه را نمیدانیم
رگ خواب دل رئوفت را
روضه خوانها چه خوب میدانند
هر زمانی گره به کار افتد
روضهی قحط آب میخوانند
آب گفتم دلم به جوش آمد
آب گفتم دلم کباب شده
بس که داغ رباب جانسوز است
قبل سنگیِ من مذاب شده
دست ما نیست آب میبینیم
یاد طفل رباب میافتیم
کودکی غرق خواب میبینیم
یاد طفل رباب میافتیم
رو به دشمن گرفت روی دو دست
غنچهی زردِ بیقرارش را
تا به یک جرعه آب تازه کند
حنجر خشک شیرخوارش را
گفت: مَنّوا عَلَی گلم پژمرد
پاسخش را به هلهله دادند
گفت: یکجرعه آب میخواهد
تیر را دست حرمله دادند
ساعتی بعد پیش چشم حرم
روی نیزه سری نمایان شد
پیش چشم رباب گهواره
سهم سوغات نامسلمان شد
که کَرَمخانهی خدا شده است
و به یمن ترنم قَدَمت
شهر اولاد مجتبی شده است
بین آغوش مهربان توام
از همان خردسالیام آقا
دانه دادی و جَلد مِهرت شد
دل حالی به حالیام آقا
مثل خورشید روشنی بخشیم
تا که در سایهی حرم هستیم
غم نداریم، حالمان خوب است
تا که همسایهی حرم هستیم
ای ولی نعمت اهالیِ ری
دِین تو تا ابد به گردن ماست
کربلایی شدیم در صحنت
حَرَمت شاهراه کرب و بلاست
زیر پای زائران اینجا
بالهای ملائکه پهن است
عطر ناب حضور جبرائیل
پخش در گوشه گوشهی صحن است
پیش چشم طلایی گنبد
ماه و خورشید رنگ میبازند
معجزه در حرم فراوان است
خادمان تو اهل اعجازند
گوئیا جبرئیل و فطرس را
روبروی ضریح میبینم
دست بر سینه کنج ایوانت
خضر را با مسیح میبینم
قلبهای فراری از همه جا
در پِیات عاشقانه میآیند
حَرمت پاتوق بهشتیهاست
رندها پا برهنه میآیند
معدن رحمتی و مدتهاست
از نسیم کرامتت مستیم
حکمتی دارد اینکه در حَرَمت
دائماً یاد کربلا هستیم
دست ما نیست مدح میگوییم
ناخودآگاه روضه میخوانیم
خودِ تو خواستی چنین بشود
سِرّ این قصه را نمیدانیم
رگ خواب دل رئوفت را
روضه خوانها چه خوب میدانند
هر زمانی گره به کار افتد
روضهی قحط آب میخوانند
آب گفتم دلم به جوش آمد
آب گفتم دلم کباب شده
بس که داغ رباب جانسوز است
قبل سنگیِ من مذاب شده
دست ما نیست آب میبینیم
یاد طفل رباب میافتیم
کودکی غرق خواب میبینیم
یاد طفل رباب میافتیم
رو به دشمن گرفت روی دو دست
غنچهی زردِ بیقرارش را
تا به یک جرعه آب تازه کند
حنجر خشک شیرخوارش را
گفت: مَنّوا عَلَی گلم پژمرد
پاسخش را به هلهله دادند
گفت: یکجرعه آب میخواهد
تیر را دست حرمله دادند
ساعتی بعد پیش چشم حرم
روی نیزه سری نمایان شد
پیش چشم رباب گهواره
سهم سوغات نامسلمان شد
نظرات
نظری وجود ندارد !