داغ داغه چهار تا پسر است داغ امّا برای یک نفر است گر چه افتاده است در بستر چشمهایش هنوز هم به در است همهی بچّههایش چون ماهند یکی از بچّههایش ماهتر است مثل یک آسمان و یک مهتاب یک بنی هاشم است و یک قمر است روض خوان غریب کرب و بلاست این که امروز راهیِ سفر است