ای به حرم هدیه ی پروردگار
1332
31
- ذاکر: حاج منصور ارضی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: حضرت ام البنین (س)
- مناسبت: هیئت هفتگی
- سال: 1401
ای به حرم هدیهی پروردگار
بهر کرم واسطهی کردگار
ای دلت از غیر تولا جدا
صاحب اجلال کنیز خدا
ای ز ازل منتصب مصطفی
تا به ابد منتخب مرتضی
یار علی بودهای از دیر باز
ساختهای فاطمه را سرفراز
مرتبتا مادری ماهتاب
منزلتت همسری آفتاب
کیست شود فاطمه را جانشین
همچو تو ای حضرت امالبنین
بال و پرِ معنوی بیت و
فاطمه ثانوی بیت و
چهار گل فاطمه را مادری
مادر پر مهر چهار اختری
مادر چهار عاشق سر باخته
دل به قضا جان به قدر باخته
مادر دلدار سلامُعلیک
ام علمدار سلامعلیک
بس که دلت بوی گل یاس داد
خالق گل ها به تو عباس داد
هست گر عباس تو زخر الحسین
از تو ذخیرست بر آن نور عین
مهد دلیران سر دامان توست
روح شجاعت ز شبستان توست
ای به فدای گل بستان تو
روشنی شمع شبستان تو
ماه حرم روی اباالفضل بود
تکیه به بازوی اباالفضل بود
هیچ تو دانی که امیدت چه شد
قامت عباس رشیدت چه شد
چون به ره فاطمه بیتاب شد
رفت که آب آورد و آب شد
ز یاد آوری نخلها
دشمن و پنهان گری نخلها
من چه بگویم ز رشیدی غریب
در وسط حیله و مکر و فریب
دست علمدار کمین خورد وای
ساقی دلدار زمین خورد وای
با همه بیدستی و بییاوری
باز رجز خواند سوی لشکری
تا که به یاری حسینش شتافت
تیغ سر ماه منیرت شکافت
بهر کرم واسطهی کردگار
ای دلت از غیر تولا جدا
صاحب اجلال کنیز خدا
ای ز ازل منتصب مصطفی
تا به ابد منتخب مرتضی
یار علی بودهای از دیر باز
ساختهای فاطمه را سرفراز
مرتبتا مادری ماهتاب
منزلتت همسری آفتاب
کیست شود فاطمه را جانشین
همچو تو ای حضرت امالبنین
بال و پرِ معنوی بیت و
فاطمه ثانوی بیت و
چهار گل فاطمه را مادری
مادر پر مهر چهار اختری
مادر چهار عاشق سر باخته
دل به قضا جان به قدر باخته
مادر دلدار سلامُعلیک
ام علمدار سلامعلیک
بس که دلت بوی گل یاس داد
خالق گل ها به تو عباس داد
هست گر عباس تو زخر الحسین
از تو ذخیرست بر آن نور عین
مهد دلیران سر دامان توست
روح شجاعت ز شبستان توست
ای به فدای گل بستان تو
روشنی شمع شبستان تو
ماه حرم روی اباالفضل بود
تکیه به بازوی اباالفضل بود
هیچ تو دانی که امیدت چه شد
قامت عباس رشیدت چه شد
چون به ره فاطمه بیتاب شد
رفت که آب آورد و آب شد
ز یاد آوری نخلها
دشمن و پنهان گری نخلها
من چه بگویم ز رشیدی غریب
در وسط حیله و مکر و فریب
دست علمدار کمین خورد وای
ساقی دلدار زمین خورد وای
با همه بیدستی و بییاوری
باز رجز خواند سوی لشکری
تا که به یاری حسینش شتافت
تیغ سر ماه منیرت شکافت
نظرات
نظری وجود ندارد !