شجاعت با ادب میخواست این زن بهترین باشد۲ علی میخواست بانویش همان اُمّ البنین باشد همان اُمّ البنینی که خودش یک پا ابالفضل است برای زینتِ دستِ خدا مثل نگین باشد علی در فکرِ فردا بود در فکر مباداها و قسمت بوده این اُمّ البنین مردآفرین باشد خدیجهوار آرامش دهد پیغمبر خود را قرارِ بیقراریِ امیرالمومنین باشد علی را دوست دارد به زهرا عشق میورزد و باید خانهی مولا برایش دلنشین باشد ادب دارد خودش را فاطمه دیگر نمیخواند از این بانو نباید انتظاری غیر از این باشد از این بانو که هر لحظه به عباسِ خودش میگفت حسینِ فاطمه از نسل ختمُ المُرسلین باشد به او هرگز برادر نه بگو آقا بگو مولا همیشه دست بر سینه نگاهت بر زمین باشد و شاید مادرش روزی تو را فرزندِ خود خواند اگر جسمت کنار علقمه قطعُ الیَمین باشد ببینی مادری قامتکمان آغوش وا کرده اگر چه از خجالت چشمهایت شرمگین باشد تو پای گریههای مادرش زهرا بمان شاید که زهرا هم کنارت لحظههای واپسین باشد بیا فردایِ محشر پیش زهرا رو سپیدم کن فدای قد و بالایت شود اُمّ البنین باشد ادب را شیر داد و شیرمردش را ادب داد و ادب یادِ عرب داد و از این پس نقطهچین باشد