چه جلال و هیبتی، حیا رو ببین، وقت گریه قدرت صدا رو ببین وفا را ببین، نوهی حیدر مرتضی را ببین شمشیر اگه برداره معلوم میشه کرّاره کوچیکه ولی اینم شاگرد علمداره شیرین زبون بابا، درمون بابا، تو جون بابا، رقیّه رقیّه هستی زهرای بابا، دنیای بابا، طهورای بابا، رقیّه رقیّه رقیّه جان سیّدتی، رقیّه جان سیّدتی... روضهها به جای خود وقار رو ببین، برو از روز ازل تبار رو ببین عیار و ببین، وسط خرابه اقتدار رو ببین اون وقتی که سر بنده یا حیدر و میبنده از هیبت زهراش زینب داره میخنده اسمت آسایش داره، آرامش داره، غم و خواهش داره، رقیّه رقیّه دنیا بلا گردونت شده مجنونت رقیّه رقیّه