(نبین توی خرابههام، آسمونا جای منه)۲ (من دختر شاهم و دنیا واسه بابای منه)۲ (نبین الان گرسنمه، عالم روزی خورمه)۲ (دختر شامی من مَلَک مراقب چادرمه)۲ دستی به جز اباالفضل، سه ساله آزگاره رخصت شونه کردنه موی من و نداره امّا آتیش خیمه، دور دید چشم عموم و غروب روز عاشورا، اگر سوزونده موم و (کجا بودی مو داشتم تا کمرم؟ کجا بودی دستش بود زیر سرم؟)۲ مثل پروانهها میگشت دور و برم ... حالا اومدی؟ حالا که دیگه رقیّه افتاده از پا اومدی حالا که بار سفر بستم از این دنیا اومدی؟ عمّو عبّاس و نیاوردی چرا تنها اومدی؟ حالا اومدی؟ خوابن حالا که تمام دخترای شام اومدی اومدحالا که نمیتونم بگم اومد بابام اومدی؟ حالا که سفید شد از نبودنت موهام اومدی؟ موم و گرفت، حرمله بزور النگوم و گرفت بد زدنم، جای سالم ندارم رو بدنم سنگینه مشتشون، مونده روی صورتم جا انگشتشون (همه میزدن من و زجرم پشتشون)۲ دلگیرن دخترات، عمّو نازم میکرده با احتیاط (چی بگم بابا از نامردا برات؟)۲ .... در شام، شامِ دختر تو تازیانه بود عمّه تمام خرج سفر را حساب کرد