مادرا چادر مشکی میزنن سرِ دخترا پدرا پیرهن مشکی میکنن تنِ پسرا نوکرا عزا به پا میکنن دور هم دیگه صفا میکنن با نصبِ بیرقِ عزای حسین خونشون رو کربلا میکنن حَرَمِت زندگیمونه مُحَرم زندگیمونه چیزی جز نوکری کردن برای آدم نمیمونه نوکرتم، عاشقِ مُحَرمتم... السّلام با یه سلام انگاری امشب کربلام السّلام آقا میذاری اربعین پیاده بیام ای امامِ مهربونِ خودم عاشقِ تواَم به جونِ خودم حرف کربلا وسط که میاد میخونم من از زبونِ خودم حَرَمِت خونمه آقا مُحَرَمت جونمه آقا کربلای تو رویای چشای گریونمه آقا (نوکرتم، عاشق مُحَرَمِتم)۲