
من بی وضو موی تو را شانه نکردم حالا به دنبال سرت باید بگردم انگار اومد بر قلب من فرود خنجری که سرت رو از پیکرت ربود اونی که سر از تنت برید فکری به حال دل زینب نکرده بود رگاتو میبوسم، گلوتو میبوسم توروخدا دست و پا نزن نذار که ببینه اینقده مادرو صدا نزن دیدم با نیزه تنت رو از زمین بلند کرد به حلقومت یه نیزه هم زد جلو چشام بگو بخند کرد به حلقومت یه نیزه پر کرد تو اون شلوغی ، چطور لباس تو در اومد دیدم که شمر با خنجر اومد تو که دست بریدنت تند است خنجرت پس چرا کمی کُند است