(جگرم میسوزد ثمرم میسوزد)۲ لب من خشکیده چشم تَرم میسوزد واویلا واویلا... زِ هر سو گِرد من بلا صف میزند زِ داغ تشنگی دلم تَف میزند نشسته همسرم اینجا ولی کف میزند به شب ظلمانی سحرم میسوزد لب من خشکیده چشم تَرم میسوزد واویلا واویلا... شرارِ زَهرِ غم به حاصل میکِشد به تیغ طعنهها بر این دل میکِشد کنیزانش کنار من همه کِل میکِشند همهجا در پیشِ نظرم میسوزد لب من خشکیده چشم ترم میسوزد واویلا واویلا... زِ طفلی قلب من لبالب آذر است وجودم شعلهور زِ داغ مادر است دلم آتش گرفته بین دیوار و در است در این اوضاع غم که لبریز بلاست خودم در حجره و دلم کرب و بلاست به چشمم اشک غمهای حسین سَر جداست به خدا از این غم حنجرم میسوزد لب من خشکیده چشم تَرم میسوزد واویلا واویلا...