در این حجرهی غمها که غم میبارد از هر سو میپیچم به خود تنها از این پهلو به آن پهلو شعلهور، دیده تَر از پا تا به سَرم میسوزد بی یار و بی یاور لب تشنه جگرم میسوزد ای وای جگرم میسوزد ... بر دامان من، وای من میریزد اشکم از دو عین یاد کربلا، پُر بلا درد و داغ جدّم حسین ای خدا، ای خدا میسوزم از آن ماجرا جسم او بَر خاک و رأس او روی نیزهها ای وای حسین من... ای نور دلم، گلم افتادی زیر دست و پا برخیز و ببین نازنین شعلهور شده خیمهها دیدم از روی تَل نعرهها بَر سَرت میکِشند دشمنت رو سینهات خنجر بَر هنجرت میکِشد وای حسین من، ای وای حسین من...