تو بغل گرفتی خاک قتلگاهو

تو بغل گرفتی خاک قتلگاهو

[ کربلایی نریمان پناهی ]
تو بغل گرفتی خاک قتلگاهو
شاه می‌فهمه زمین خوردنِ شاهو

می‌زنن تو رو پیاده و سواره
ذوالجناح اومد حرم کمک بیاره

چه روزگار سیاهی
چه حرب‌گاه و سپاهی
دگر نیفتد الهی
بلند‌مرتبه شاهی

حسین وای...

*****

خب الان سه ساعته نیومدی که
عمداً افتادی و دست و پا زدی که

تا یه کم خاک بگیره قتلگاهو
کسی از اون‌جا نبینه خیمه‌گاهو

ز روی نیزه نگاهی
سری تکان بده گاهی
دگر نیفتد الهی
بلند‌مرتبه شاهی

حسین وای...

*****

ته قتلگاه ولی به یادمی تو
که الان تمومِ خونواده‌می تو

بی‌کسم نکن نذار دل‌نگران شم
تو نخواه همسفر شمر و سنان شم

ببین اسیرم و راهی
بدون پشت و پناهی
دگر نیفتد الهی
بلند‌مرتبه شاهی

حسین وای...

*****

چه خبر شده چقد شلوغه گودال 
تن پاکت زیر پاها شده پامال 
انقده پاتو نکش به روی خاکا
می‌زنی صدا منو میون جنجال

نفس بریدی حسینم
به خون تپیدی حسینم
میون اون‌همه نیزه
تو چی کشیدی حسینم

غریب مادر حسینم
شهیدِ بی سر حسینم

حسین وای...

*****

به صدای گریه‌های مادر اعتنا نکردن
من خودم رو می‌زدم ولی یه کم اِبا نکردن
اخنس و خولی و شمر و حرمله دور تو بودن
بی‌گناه می‌زدنت ذرّه‌ای هم حیا نکردن

تا که تن تو رو دیدم
بلند ناله کشیدم
یه جای سالم عزیزم
رُو پیکر تو ندیدم

غریب مادر حسینم
شهیدِ بی سر حسینم

حسین وای...

*****

پا شو بی‌کسیِ زینبو نگاه کن تُو بیابون
روی ناقه زینبت رو می‌برن با چشم گریون 
شد تموم خیمه‌ها شبیه پیکر تو غارت
دختراتو می‌زدن می‌خندیدن به گریه‌هاشون

شکسته حرمت زینب
بُریده طاقت زینب
شبیه راس بُریده‌ت
کبوده صورت زینب

حسین وای...

نظرات