بی حیا نعزه زد سرش با من

بی حیا نعزه زد سرش با من

[ کربلایی نریمان پناهی ]
(بی‌حیا نعره زد سرش با من
نفس گرم آخرش با من)۲

سر و از پیکرش جدا کردن
جلو چشمای خواهرش با من

بدنش با من، پیرهنش با من
جلوی چشم دخترش، زدنش با من

مادرش بی‌حال، وسط گودال
میگه بچم بی‌کفنه، کفنش با من

به سنان گفت، آخرش با تو
سرو بردم، حنجرش با تو

من دارم میرم از ته گودال
آخرین جیغ مادرش با تو

تو بزن نیزه، عددش با من
تو بزن نیزه دست و پا زدنش با من

بریم از مقتل، برسیم خیمه
تو بکش موی بچه رو، لگدش با من
***
مونده روی زمین، پیکر تو رها
السلام علی من دفن اهل غری

خواهرت اگه نیست، رفته شام بلا
ریگ و رمل بیابون برات گرفتن عزا

سید الشهدا یا مقطع الاعضا...

نظرات