بوی جدایی می‌رسد از گریه‌هایم

بوی جدایی می‌رسد از گریه‌هایم

[ محمد امینی ]
بوی جدایی می‌‌رسد از گریه‌هایم
بر درد هجرانت حسین جان مبتلایم

در این دو ماهی که عزادار تو بودم
آیا قبولم کرده‌ای ای مقتدایم!؟

با این گناهان بزرگ و بی‌شمارم
لایق نبودم تا کنی آقا صدایم

امّا ز لطف و مرحمت دستم گرفتی
از مجلس روضه نکردی تو جدایم

رزق حلالم گریه بر داغ تو بوده
آن گریه‌هایی که بوَد آب بقایم

یادش بخیر در اوّلین روز محرّم
سوز دل و اشک و نوا کردی عطایم

یادش بخیر هنگام هیئت، بین گریه
حس می‌نمودم زائر عرش خدایم

وقتی به تن کردم لباس مشکی‌ام را
گفتم دگر وقف شهید کربلایم

پیراهن احرام حجّ کربلا را
حالا چگونه از تنم بیرون نمایم؟!

دل‌کندن از روضه برای من چه سخت است
مشکل بوَد دوری ز هیئت‌ها برایم

هر ساله مزد نوکری‌ام را حسین‌جان
می‌گیرم از دست علی موسی الرّضایم

آقا به حقّ مادر پهلوشکسته
امضا نما امشب براتِ کربلایم

*****

اگرچه گریه نمودم دو ماه با غمتان
مرا ببخش، نمُردم پس از محرّمتان

لباس مشکی من یادگاری زهراست
چگونه دل کَنَم از آن؟!، چگونه از غمتان؟!

بگیر امانتی‌ات را، خودت نگه دارش
که چند وقت دگر می‌شویم مَحرمتان

برای سال دگر نه برای فاطمیه
برای روضه‌ی مادر برای مادرتان
******

یکی ته گودال لباسشو پرت کرد
شلوغی خیمه حواسشو پرت کرد

عذاب کردنش، منع آب کردنش
شبیه گندم ری آسیاب کردنش
به خون گلوش خضاب کردنش

******

قال مولانا الرّضا و رَواه ابن الشّبیب
انَّ جَدّیَ الحسین ماتَ عطشان الغریب

******

ناحله بود
یه نفر نگفت که زهرای علی حامله بود
کشتن فاطمه ختم کلّ این قائله بود

******

گناه داره
کسی بهش محل نمی‌ذاره
یه کاسه آب براش نمیاره
حسین لب‌تشنه‌ترینه

حسین جانم 
حسین حسین حسین حسین جانم...

نظرات