
باذی ذنب قتلت با ضربتی و نیزهها ریخته بههم بال و پرت این لختههای خون علی جدا نمیشه از سرت بای ذنب قتلت غریب گیر آوردنت تنت شده زیر و زبراینجا شبیه مدینه است چهل نفر به یک نفر یکی نیزه یکی شمشیر پهلوی تو میکشه تیر روی خاکا شده اعضات مثل تسبیح دونه دونه بای ذنب قتلت کینه و نامردیشونو به ما نشون دادن علی وقتی که گفتی علیم به جونت افتادن علی بای ذنب قتلت یه گوشههایی از تنت رو خاکا پیدا نمیشه هرکاری کردم بدنت توی عبا جا نمیشه جلو چشم دشمنامون عمه زینب شده گریون شمر اگه بره سنان نمیگذره تو قتلهگاه تو چرا زمان نمیگذره حتّی ازت دم اذان نمیگذره تو قتلهگاه تو زمان نمیگذره غروب شد آفتاب نشست شمر ولی از تنت پا نشد اذون شد نمازش رو بست راه حلقت ولی وا نشد یک زن تنهام چطور شمرو ازت جدا کنم پاشو اذون مغربه من به کی اقندا کنم (سید مظلوم من)۴ با مرکب از تنت برادرم گذشت آب از سرت گذشت، آب از سرم گذشت خودم دیدم چیا به مادرم گذشت آب از سرت گذشت، آب از سرم گذشت خلاصه راحت شدی من بمیرم بهت سخت گرفت میدونم این نصف روز قد یک عمر ازت وقت گرفت نذار جلو نامحرما بلند تو رو صدا کنم پاشو اذون مغربه من به کی اقتدا کنم