درست همونجا که صحبت سرت بود آقا فقط فکرت پیش خواهرت بود میزدنت به ضرب نیزه و خنجر میزدنت پیش دیدهی مادر میردنت میزدنت عجیب میزدنت داره میغلطه بین خاک و خونا بدنت عجیب میزدنت نیزهشو بی هوا زد سنان به دهنت دست و پا نزن توی گودل خون میره ازت میری از حال شمر اومد با خنجرش خوشحال خدا رخم کنه، خدا رحم کنه الشمرُ جالسٌ نفس مادرش گرفت سر را برید و رو به روی خواهرش گرفت شهید بیگناه، شهیدبی پناه پاشو ببین دارن میرن به سمت خیمهگاه موهای دخترات، معجر خواهرات دارن میسوزن توی خیمه مُخَدَّرات پاشو نذار که غارت حرم شروع بشه رقیه با دستای خولی رو به رو بشه دلنگرونِ تن شیرخواره شدم حسین نذار که خاک پشت خیمه زیر و رو بشه با زور کعبه نی از اینجا بردنم رو ناقه هم من از تو دل نمیکَنم کار از کار گذشت از روی پیکر تو یه لشگر انگار گذشت کار از کار گذشت شمر با هلهله و خنجر..... گذشت کار از کار گذشت مادرت از وسط معرکه انگار گذشت وقت غارت تنت از سر پیرهنت یکی به اجبار گذشت کار از کار گذشت قاتل با چکمه بهت رسید خنجرو روی گلو کشید موهاتو توی مشت گرفت هی ضربه زد تا سرو برید کار بالا گرفت نیزهها تو بدنش یکی یکی جا گرفت کار بالا گرفت شمرِ دون با چکه رو تنِ حسین پا گرفت هلهله میکنن سر کشتن حسین مجادله میکنن دستشون بشکنه کهنه پیراهنشو معالمله میکنن غروب شد آفتاب نشست شمر ولی از تنت پا نشد غروب شد نمازش رو بست راه حلقت ولی وا نشد بدون وقفه مادر رو صدا میزد تَهِ گودال حسین تا دست و پا میزد نه تنها خنجر و شمشیر و سرنیزه یه پیرمرد میومد با عصا میزد ته گودال شده بیحال سر پیراهنش شده جنجال شده بی سر، شده مضطر برید انگشت و واسه انگشتر یک زن تنهام چطور شمرو ازت جدا کنم پاشو اذون مغربه من به کی اقتدا کنم والشمرُ جالسٌ نفس انبیا گرفت خورشید تیره گشت تا دوباره هوا گرفت والشمرُ جالسٌ همه جا زیر و رو شده خنجر به روی حنجر آقای ما او میبرید و من میبریدم او از حسین سر، من از حسین دل