ای اهل حرم میر و علمدار نیامد سقّای حسین سیّد و سالار نیامد **** صدایی آمد از دریا، که مردی بر زمین افتاد و بر رخسار زرد مادری، در خیمه چینی افتاد زدند آنقدر سویش تیر بیهوا اما نیفتاد از نفس تا اینکه مَشکش بر زمین افتاد به جای دست تیری که به چشمش بود حائل شد زمانیکه به روی خاکها از صدر به زین افتاد فلک وقتی رکاب خالیاش را دید زد فریاد که از انگشتری آسمانهایش نگین افتاد **** تا تو بودی خیمهها آرام بود دشمنم در کربلا ناکام بود تا تو بودی من سپاهی داشتم با وجود تو پناهی داشتم تا تو بودی خیمهها پاینده بود اصغر ششماهه ما زنده بود تا تو بودی خیمهها غارت نشد گوشوار بچهها غارت نشد تا تو بودی دست زینب باز بود بودنت بهر حرم اعجاز بود تا تو بودی چهرهها نیلی نبود دستها آمادهی سیلی نبود تا که مَشکت پاره و بیآب شد دشمنت در خنده و شاداب شد پهنهی پیشانیات دَرهم شکست خیمهات مثل حسین از پا نشست آنکه طاق ابروانت را شکست بعد تو بر سینهی یارت نشست بعد تو دشمن هیاهو میکند وحشیانه بر حرم رو میکند **** خیمه نداره سر و سامونی سمت حرم میان به آسونی بقیهاشو خودت که میدونی **** عطر مادر پیچیده تو صحرا بلند شو بریم تو رو به زخم پهلوی زهرا بلند شو بریم **** آب به خیمه نرسید فدای سرت حسین قامتش خمید فدای سرت **** تا عمّه وارد مجلس یزید شد بر روی نی محاسن سقّا سفید شد **** روز مارو شب کردن تا به زینبت جسارت کردن دوتا نیزه واسه کشتن بس بود چرا آقا نیزهزارت کردن رقیه رو بد میزد اهل خیمهرو مرتب میزد بد دهن بود چقدر این خولی بیحیا طعنه به زینب میزد **** دزد زده خیمههارو حرمله با چکمه لگد میزد دخترارو عربده میکِشن هی رو سرشون گذاشتن این زمین کربلارو (حسین، وای وای ...) **** دیدی آخر جون به لبم اومد رفتی بلا سر زینب اومد شد آخر کارم راهیِ بازارم