شبانه روز تو ساحل بدنت خاک نشد مادرم هرچی که تمثالت رو دستمال کشید خون ابروی شکسته ذرهای پاک نشد تنت سنگینی میکرد جوشنت سنگینی میکرد پَر رو کلاه خود آهنت سنگینی میکرد پیرهنت سنگینی میکرد سایه نخلستون رو تنت سنگینی میکرد علم سنگینی میکرد بار غم سنگینی میکرد رو مشک پاره پارهٔ تو نَم سنگینی میکرد دستت هم سنگینی میکرد چشم حرومی ها رو حرم سنگینی میکرد هی چی مثل رفتنت خیمه رو آشوب نکرد نیزه هم داغ میون سینت رو خوب نکرد توی سرداب حرم هر چی که چرخید فرات قبر کوچیک تو رو زرهای مرطوب نکرد چشات سنگینی میکرد شونههات سنگینی میکرد تیر رو تنت از همه جهات سنگینی میکرد دست و پات سنگینی میکرد عکس تو رو شریعه فرات سنگینی میکرد حباب سنگینی میکرد التهاب سنگینی میکرد بین دوتا مشت تو آب سنگینی میکرد آفتاب سنگینی میکرد مصیبتت روی دل رباب سنگینی میکرد نمیدانم ز پا افتادگان داری خبر یا نه؟ ز دوری ناله ما در دلت اثر یا نه؟ ابوفاضل (۲)