یه عده بی حیا

یه عده بی حیا

[ امیر برومند ]
یه عدّه با عصا، یه عدّه بی‌حیا
یه عدّه نیز‌دار دارن میان تو قتله‌گاه

پاشو برادرم، غریب مادرم
نخواه که از تو قتله‌گاه بدون تو برم

من اومدم شاید که شمر ازم حیا کنه
من اومدم شاید تن تو رو رها کنه

با خنجرش داره میاد سراغ حنجرت
چیکار کنم اگه سر تو رو جدا کنه

تو رو که میزنه، خودم رو میزنم
تو قتله‌گاه من از تو دل نمی‌کنم

اگر کشتنت چرا آبت ندادند
کفن بر جسم صد چاکت نکردند

یه عدّه اومدن فقط واسه زدن
یه عدّه اومدن برای غارت بدن

نمونده جوشنی نمونده پیرهنی
یکی نمیگه نا‌نجیب برا چی میزنی

دارن میرن یه عدّه‌‌ای که سنگ به دستن و
دارن میان یه عدّه‌ای که خیلی پستن و

یه عدّه‌ای سواره توی رفت وآمد و
با نعل تازه استخوناتُ شکستنُ

تو رو که می‌زنند، خودم رو میزنم
با  قتل صبر تو  ببین که کشتنم

گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را 
به هر گل می‌رسم می‌بویم او را

گل من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت

شهید بی گناه، شهید بی‌پناه
پاشوببین دارن میرن به سمت خیمه‌گاه

مو‌های دخترت، معجر خواهرت
دارن می‌سوزن توی خیمه‌ها مخدرات

خیلی می‌ترسیدم از ناقه افتاده بودم هیچ‌جا رو نمی‌دیدم
پهلوی مادر تورو شکست منم همین‌طور
بازوی مادر تورو شکست منم همین‌طور

خدا شاهدِ اگه عمّه نبود می‌مردم
هرکی از راه می‌رسید ازش کتک می‌خوردم

خیلی بدن بابا
جانماز تورو لگد کردن بابا

پناه حرم کجا داری میری بگو برادرم

سالار زینب سالار زینب

نظرات

علی ربیعیعلی ربیعی

بسیار لذت بخش بود