
چند وقتیست سرم روی تنم میافتد دست من نیست که گاهی بدنم میافتد نقش لاله به روی پیرهنم میافتد دست من کار کند مطمعنم میافتد من چگونه بپرم بال و پرم سوخته است به خدا بیشتر از تو جگرم سوخته است من ز تب کردن و بیمار شدن خسته شدم بر سر خادمه سربار شدن خسته شدم با تن سوخته تبدار شدن خسته شدم من از این دست به دیوار شدن خسته شدم شانه از دست من افتاد دل زینب سوخت چشم من بر حسن افتاد دل زینب سوخت آنقدر آب شدم من که تنی نیست که نیست مثل تسبیح شدم من بدنی نیست که نیست جز حلالم کن علی جان سخنی نیست که نیست هر چه گشتم به خدا یک کفنی نیست که نیست کاشکی زودتر این پیرهن آماده شود بهر فردای حسینم کفن آماده شود

حرف دل

خیلی عالی😭😭😭😭😭😭😭😢😢😢