مشکات الزهرا یا رقیه ذاتاً نوری، نورا رقیه بُردی ارث از مادربزرگت اِنسیَّةَ الحَوراء رقیه اُمِ اَبیهایی و تو مادرِ بابایی سه سالِته برا خودت لشکر بابایی عالَمو میکُشه حسین وقتی بهت میگه اِلٰهی قربونت بِرَم دختر بابایی روی نخلِ علوی، ثمرو ببین وقتِ کُلاً به حسن، جگرو ببین تو خرابههای شام، سَرِ باباشو با گریه پس گرفته هنرو ببین سَیِدَتی یا رقیه... تو دُرِ نایابی رقیه، مِفتاحِ هر بابی رقیه بُردی اِرث از اُمُ المَصائِب، حلمای اربابی رقیه عزتُ العَباسی یعنی جانِ اَبَاالفَضلی تو الگوی کُلِ مُحِبانِ اَبَاالفَضلی وضو گرفته هر دفعه تورو بغل کرده سه آیهی کوثرِ قرآنِ اَبَاالفَضلی بگو لا حولَ وَ لا تیرِ عشقشو زده به قلبِ عموش هَدَفو ببین نوهی اَبوترابه برو شهر شام حرمِ دومِ شاهِ نجفو ببین سَیِدَتی یا رقیه... نوکرِ نوکراتَم، رُکنِ مُقَدَساتَم غلامِ بچههاتَم، حسین پِیَمبَرِ غریبِ در صحرای من امام حسینِ بچگیم آقای من بذار بهت بگم کیه دنیای من، کیه دنیای من دنیا دنیا دنیا دنیای من، رقیه ساداته دیروز و امروز و فردای من، رقیه ساداته آبروی دلِ رسوای من، رقیه ساداته رقیه ساداته دارم من سَرِ تعظیم به نامِ رقیه نمیگُنجه عقلم دَر مقامِ رقیه اَبَاالفَضل به هم میزَد زمین وزمانو که دنیا فقط باشه به کامِ رقیه سَیِدَتی یا رقیه...