
مادرِ گریه، مادرِ غمها جانِ از غصّه آمده بَر لب روضهدارِ شبانهروز حسین السَّلامُ عَلَیکِ یا زینب چشمهای تو از نجابت و نور چشمهای تو جنس باران است گریههای زیاد، آبَت کرد بَسکه زخم دلَت فراوان است بین بستر که روضه میخوانی وسط گریه میروی از حال وسط روضهی در و دیوار وسط روضهی سَر و گودال خاطِرَم مانده ای برادر من زلفهایت به چنگ گرگ افتاد گره در بین زلف تو میخورد روی سینه نشست یک صیّاد حُرمتَت را حرامیان بُردند غارت پیکر تو یادم هست دست و پا میزدی مقابل من شمر بالا سرِ تو یادم هست نیزهای میخ را به یاد انداخت نالهی مادر تو در آمد آنقدَر سعی کرد خواهر تو نیزه از پیکر تو در آمد چشمان تو را پُرآب دیدم بَر گِرد سرَت طواف دیدم ***** به سمتِ گودال از، خیمه دویدم من شِمر جلوتر بود، دیر رسیدم من سرِ تو دعوا بود، ناله کشیدم من سرِ تو رو بُردن، دیر رسیدم من یه گوشهی گودال، مادرو دیدم من که رفته بود از حال، دیر رسیدم من صدا زدی من رو، نفَس بُریدم من صدای رگهات بود، دیر رسیدم من ***** بوی اسپند ز دلِ سوختهای میآید سَری به نیزه بلند است، در مقابل زینب خدا کنَد که نباشد، سرِ برادر زینب حسین...