مادرم خورد زمین و جگرم تیر کشید از غم بالوپرش، بالوپرم تیر کشید چند گامی به عقب آمد و افتاد و شکست تا سرش خورد به دیوار، سرم تیر کشید چشم او، رفت سیاهی و حرم را گم کرد در پی چشم ترش، چشم ترم تیر کشید دست بر شانهام انداخت و دیدم مادر کمرش خم شده؛ من هم کمرم تیر کشید مادرم گفت که از حادثهی کوچه به بعد بند بند بدنم، گل پسرم! تیر کشید