
صاحبعطای خانهی ارباب آمده زیباترین ترانهی مهتاب آمده از بهر معرفت گوهر ناب آمده گویا مسبّب همه اسباب آمده چون او به مثلِ فاطمه چشمی ندیده است زهراترین ستارهی صبح سپیده است در سایهسار او همه عالم مقیم شد فرزند خانوادهی ذبح عظیم شد با دست رحمتش به دو عالم کریم شد گویا که فاطمه به شباهت دو نیم شد زهرا در این میانه ظهوری دوباره کرد زینب به روی ثانیِ مادر نظاره کرد عاشقترین شقایق باغ ولا رسید هنگامهی ولادت مِهر و وفا رسید گویاترین لسان به قالو بلی رسید زهراترین نشانهی کربوبلا رسید لحن نوای گریهی او لحن دیگر است وقتی جدا زِ دست علمدار و اکبر است بیبی جان ای شانهی بلند اباالفضل جای تو ای عرش کبریا به تمنّای پای تو شاهان عالماند همه چون گدای تو مرغ دلم نشسته به صحن و سرای تو آب و گِلم به عشق شما تا سرشته شد در لوحهی نگاه تو اسمم نوشته شد منِ کمترین کجا و تو بالاترین کجا لیلا کجا و جلوهی لیلاترین کجا اینجا کجا و یک تنِ نازکترین کجا آری بگو به روی خاک حوراترین کجا ای آسمان حزن زِ نور امامتی در پیش خصم کوه وقار و شهامتی دلبستهی نگاه غریبانهی تواَم من جرعهنوش ساغر و پیمانهی تواَم من سائل و گدای درِ خانهی تواَم من روضهخوان خلوت ویرانهی تواَم یاسی شقایقی تو همان باغ لالهای باب الحوائج همهای گر سه سالهای