فرمانده کل‌قوا رقیه

فرمانده کل‌قوا رقیه

[ وحید شکری ]
فرمانده‌ی کل قوا رقیه
خاتون‌ُ السّماواتی یارقیه
حال نوکرات خوبه توی هیئت
عالمی داریم اینجا با رقیه

رقیه ضربانه منه
کهفِ منو امانه منه
رو دوشِ عمو میره میگه عمو
رقیه دیده‌بانه منه

روی صورت وقتی که پوشیه می‌بنده
آخ عموش می‌میره براش، فقط می‌خنده
تا اذونِ سهمش رو بشنوی می‌فهمی
فاتح میدون اونه و یزید بازنده

عالَم صدقه‌ی سرِ رقیه
حبل‌الله نخ معجرِ رقیه
رقیه میشه دلبر ابالفضل
ابالفضل میشه دلبرِ رقیه

رقیه نفسای منه
ریحانه‌ی آقای منه
می‌گفتم اگه کفری نبود
این خانوم خدای منه

اسم دختر داریم مگه ازین زیباتر
لحظه به لحظه میره پرچمش بالاتر

کَنَنْده‌ی در خیبر علی علی
وصیّ و نفس پیمبر علی علی
شهنشهِ دوجهانه علی علی
قسیم و صاحب محشر علی علی

من آمده‌ام که با ادب برگردم
با شاخه‌ی خرما و رُطب برگردم
جا دارد اگر که از حریم نجفت
تا کشور خود عقب عقب برگردم

خَیرُالمومنین مولَی‌المُتّقین شیخ‌ُالذّاکرین حیدر
شمس‌ُالعارفین شاهِ‌عالمین اسطوره‌ی‌دین حیدر

علی مولا یا حیدر ...

نظرات