از عشق می نویسم و از بیقرارها

از عشق می نویسم و از بیقرارها

[ سیدمهدی میرداماد ]
از عشق می‌نویسم، از بی‌قراری ها
از باده می‌نویسم و از می گسار ها

از چشمه می‌نویسم و از آبشار
از شاخه می‌نویسم و بانگ هزار ها

از غنچه‌ای که آمده با آن بهار ها
از جلوه‌ای که آمده تا محشری کند

از میوه‌ای که آمده تا نوبری کند
از آیه‌ای که آمده تا کوثری کند

از دختری که آمده تا مادری کند
پس می رود ز آمدنش انتظار ها

اصلا بعید نیست که آقا ترین شود
این خانومی که آمده لیلا ترین شود 

زینب رسیده است که کبری ترین شود 
در اوج جلوه آمده زهرا ترین شود 

طفلی سه ساله با همه‌ی این وقار ها
پرکرده است آمدنت جای عشق را

عشقت کشانده باز وسط پای عشق را
می دید در نگاه تو دنیای عشق را

باعث شده است خنده‌ی بابای عشق را
لبخنده تو که برده زبابا قرار ها

کار دلم، به خواندن چاووش می‌کشد
وقتی تورا حسین در آغوش می‌کشد

فریاد عشق از سر خاموش می‌کشد
وقتی تورا عموی تو بر دوش می‌کشد

تاروی دامنت ننشیند غبار ها۲
باید که پای عشق تو دل را خراب کرد

نام تورا به سر در هر سینه قاب کرد
ما بین عشق با تو، تورا انتخاب کرد

خون خورد و غصه خورد و جگر را کباب کرد
خطی کشید بر همه‌ی کارو بار ها

ما از قدیم در تب و تاب خرابه‌ایم
بد مست‌های باده‌ی ناب خرابه‌ایم

ویران نشین قلب کباب خرابه‌ایم
دیوانه‌ی توایم و خراب خرابه‌ایم

ای رنج خته در دل اندوه زارها۲
سوگند می‌خورم به شرر‌های ناله ات۲

بر گونه های سرخ تر از برگ لاله ات
بی بی قسم به عمر تو عمر سه ساله‌ات

بنویس بلکه از برکات حواله‌ات 
راهی شویم تا حرمت باز بارها

نظرات